جدول جو
جدول جو

معنی پس سر - جستجوی لغت در جدول جو

پس سر
پشت سر، عقب سر، قفا
تصویری از پس سر
تصویر پس سر
فرهنگ فارسی عمید
پس سر
(پَ سِ سَ)
پشت سر. عقب سر. قفا. قذال. قمحدوه. ذفری، پس سر و گردن. (منتهی الارب).
- پس سر کسی بد گفتن، غیبت او کردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس تر
تصویر پس تر
عقب تر
فرهنگ فارسی عمید
(پَ سِ سُ)
کفل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ سَ)
مرکّب از: پی، پشت + سر بمعنی رأس پشت گردن، قفا. قذال، پشت گردنی. لت. سیلی که بپشت گردن زنند. زدن به پشت گردن و این در لهجۀ آذری متداول است
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ)
دیرتر. عقب تر. از عقب. از دنبال. اختباء، تعمیه کردن بر کسی چیزی پس تر، پرسیدن او را از آن. (منتهی الارب) :
سپه رانی و ما ز پس تر شویم
بگوئیم و زین در سخن بشنویم.
فردوسی.
، ادنی
لغت نامه دهخدا
(وُ دَ)
کنایه از روگردانیدن بخجالت باشد و کسی را که مخل طبیعت باشد بلطایف الحیل از سر وا کردن. (برهان قاطع). روگردانیدن از خجالت. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ غَ)
آنچه از میوه که دیررسد. میوه ای که دیر بدست آید (مقابل پیش رس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پی سر
تصویر پی سر
پشت گردن، قفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس رس
تصویر پس رس
میوه ای که دیر میرسد دیر رس مقابل پیش رس زودرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس سو
تصویر پس سو
قسمت عقب بدن موخر بدن، خلف از جهات ست مقابل پیش سو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس سر نمودن
تصویر پس سر نمودن
((پَ س ِ سَ نِ دَ))
کنایه از روی برگردانیدن از شرم و خجالت، مزاحمی را از سر خود واکردن
فرهنگ فارسی معین
رودخانه ای در نزدیکی گاوانکلا در بابل که به آن پس پل هم گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
محل شیردوشی گوسفندان
فرهنگ گویش مازندرانی
دری که در بخش پشتی ساختمان قرار داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که خوراک بازمانده ی دیگری را می خورد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ی دوم چرا، چراگاهی که پس از چریدن گاو، گوسفند آن را
فرهنگ گویش مازندرانی
دنبال تر، عقب تر، لاغرتر، خسیس تر
فرهنگ گویش مازندرانی
از پشت سر، روستایی در ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
آخرین منزل گاه گالشان در فصول گرم بالاترین منزل گاه
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سر عقب
فرهنگ گویش مازندرانی